بازرس

پدیدآورنده: ن‍ی‍ک‍الای‌ واس‍ی‍ل‍ی‍وی‍چ‌ گ‍وگ‍ول‌

مترجم: آبتین گلکار

ناشر: هرمس

سال نشر: 1388

تعداد صفحات: 147

شایگان سالها پیش در «آسیا در برابر غرب» از تقدیر مشترک تمدن های آسیایی گفته و ذکر کرده بود: اگر برخی از تمدن های آسیایی به این وابستگیِ تقدیری، توجهی نمی کنند، علتش این است که این تمدن ها نسبت به هم بیگانه شده اند و یکدیگر را از دید غربی می نگرند.

نگاه کردن از دید غربی اتفاقی است که برای رهایی از آن، پناه بردن به آثار «حقیقیِ» هنری هریک از این تمدن ها شاید تنها راهی باشد که برای متفکرین باقی مانده است.

مردم ایران تقریباً از 100 سال پیش برای کاهش ظلم و فساد اداری در حرکتی به نام مشروطه خواهی سهیم شدند، اما غول بروکراسی و تکنوکراسی هیچگاه از پای ننشسته و معدود مسئولینی را هم که یک تنه در برابر این نظام ماهیتاً ظالمانه ایستاده بودند، خسته یا بلیعیده است. رویدادی که کم و بیش در کشور های جهان سوم، مشترک و یکسان ظهور کرده است. به عنوان نمونه جلال آل احمد نویسنده‌ای است که در غرب زدگی -یکی از مشهورترین آثار خود- به این موضوع اشاره کرده.

گوگول برای ملت روس شاید شأنی همپای شأن جلال داشته باشد برای ایرانیان. از گوگول یک رمان بلند به نام نفوس مرده و نمایشنامه ی بازرس به همین مضمون مشترک اختصاص پیدا کرده است. فساد اداری، ظلم سازمان یافته و درماندگی مردمی که خود نیز برای برون رفت از این وضعیت نا به هنجار تلاشی نمی کنند.

نثر واقعگرایانه و سرشار از طنز گوگول بسیار شبیه نثر تند و تیز جلال آل احمد است که به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمیکند. در تاریخ آمده است که : گوگول روزی در پاسخ به سماجتهای کالسکه ساز مشهور پترزبورگ -که گوگول زمانی در خانه ی او ساکن بود- برای پرداخت اجاره بهای خانه به او گفته بود: دست بردارید، وگرنه سر از نمایشنامه ی کمدی من در می آورید.

یکی از روشنفکران هم عصر جلال نیز می گوید: آدم هیچوقت خوش نداشت باهاش جدل کند، کافی بود پرت به پرش بگیرد تا از یکی از داستانهایش سر در بیاوری و بشوی ضرب المثل ملت برای فلان خبط وخطا!

بازرس نمایشنامه ی ساده ایست، متن این نمایشنامه که توسط گوگول در 5 پرده نوشته شده است، به طور کلی شرح واقعگرایانه ی شایعه ی ورود یک بازرس است به شهرستانی دور افتاده و دستپاچگی مسئولین این استان در جمع کردن بریز و بپاش ها و پوشاندن اختلاس ها و رشوه های کلانی که شهردار و دیگر مسئولین شهر از مردم می گیرند.

متن این نمایشنامه که توسط آبتین گلکار ترجمه شده به ضمیمه ی مقاله ای محققانه در خصوص خنده و تاثیر آن در پالایش نابهنجاری های اجتماعی از سوی انتشارات هرمس منتشر شده است.

***

آموس فیودورویچ (قاضی): حکومت چشمش تیز است: هرچقدر هم دور باشد حواسش جمع است.

آنتون آنتونویچ (شهردار): جمع باشد یا نباشد، من هشدارم را به شما دادم آقایان. مراقب باشید! من در حوزه ی خودم اقداماتی کرده ام، به شما هم توصیه می کنم همین کار را بکنید. بخصوص شما آرتیومی فیلیپویچ (مدیر موسسات خیریه)! مأموری که می آید بدون شک به موسسات خیریه ی زیر نظر شما هم سرکشی می کند. برای همین، کاری کنید که همه چیز آبرومند به نظر برسد: شبکلاه مریض ها تمیز باشد و خودشان شبیه آهنگرها نباشند. کلاً بهتر است تعداد مریض هایتان کمتر بشود؛ وگرنه فوری ربط می دهند به سو مراقبت یا بی‌لیاقتی طبیب.

 

حریر مثل تو بود


بهزاد دانشگر

نشر آرما

 

کتاب "حریر مثل تو بود" بازنویسی 71 برش از زندگی شهید مهران حریرچیان + ( 1344 ـ 1388 ه.ش) است که در قالب 96 صفحه توسط بهزاد دانشگر به نگارش درآمده است و با قیمت 3000 تومان منتشر شده است.

ایشان از چهره های فرهنگی اصفهان بودند که بواسطه حضور و سخنرانی در هیئتهای دانش آموزی دانشجوئی و مجموعه های فرهنگی شهر قریب به اتفاق فعالان فرهنگی هم نسل من و نسل قبل از من از مصاحبت و سلوک نظری و عملی ایشان بهره برده اند.

الآن هم گهگاه که توفیق زیارت گلستان شهدای اصفهان نصیب می شود مزار ایشان از معدود جاهائی است که انگار آدم را از عزم و انرژی کار و تلاش فرهنگی شارژ می کند.

با حرف های وحید ملتجی + که به عنوان مقدمه کوتاه کتاب آمده است موافقم:

"بعضی آدم ها انگار ذاتا مظلومند... شاید هم اصلا قرار نیست خود را بنمایانند! حالا آقا مهران گویا اینچنین است و مانند زمان حیاتش در مماتش هم اهل جلوه نمائی نیست.

یعنی هرکاری می کنی تا دیگران را متوجه شخصیت ایشان کنی فایده ای ندارد! آنها که می شناختندش، رابطه ای قلبی و سری با او دارند و آنها که نمی شناختند هم که ... هیچ."

به هرحال اینها را گفتم که بگویم شاید کتاب برای هر مخاطبی جذاب نباشد اما برای کسانی که در عالم کار فرهنگی بوده اند تذکر آفرین و تشدید کننده عزم جهاد فرهنگی است.

این قسمت از سخنان نقل شده از ایشان در کتاب با حال و هوای ماه رمضان مناسبت دارد:

"راه ملاقات با امام زمان، توجه به حقیقت موت است. البته نه موتی که کاهنده باشد. باعث غم کاهنده یا ناامیدی در زندگی انسان باشد. موتی که به تعبیر بعضی بزرگان، از دلش حیات در می آید. برای کسانی که در جنگ حضور داشتند و موت را می چشیدند و لمس می کردند این جمله خیلی معنا دارد و اگر انسان بتواند این حالت را حفظ کند خوب است. درجاتی از موت در ماه رمضان و موقع روزه حاصل می شود. شهوات در انسان می میرد و انسان موقع افطار لذتی می برد که با هیچ لذت دیگر مادی قابل قیاس نیست. این همین موت است. موت حاصل می شود نتیجه این می شود حیات معنوی لحظات افطار."

از این مباحث معنوی که بگذریم دو نکته هم در مورد کتابسازی عرض کنم:

1ـ خوب بود که در مورد چند عکسی که در کتاب آمده توضیحاتی ارائه می شد و اسم افراد حاضر در عکسها می آمد.

2ـ حداقل در نسخه ای که به دست من رسیده است حاشیه مناسب در صفحات برای شیرازه کتاب درنظرگرفته نشده است و دوسه بار دیگر خوانده شود احتمالا شیرازه کتاب از بین برود.

در پایان هم باید از دوستان نشر آرما + تشکر کرد بخاطر این کتاب و کارهای دیگر این انتشارات که باعث می شود آدم بعنوان یک اصفهانی بتواند سرش را بالا بگیرد و بگوید این کتاب در نشرآرمای اصفهان چاپ شده است.

كمي ديرتر یا کمی زودتر؟


سید مهدی شجاعی

انتشارات کتاب نیستان


اخیرا کتابی به دستم رسید از نویسنده توانا جناب سید مهدی شجاعی با نام کمی دیرتر.

با توجه به آخرین کتابی که از ایشان خوانده بودم تمایل چندانی برای خواندن اثر ایشان در خود نیافتم ولی ماجرا به گونه ای شد که کتاب را به دقت مطالعه کردم .

اینکه مصمم به نوشتن شدم نکاتی بود که در برخی نشریات و یا سایت ها دیدم و احساس کردم برخی از عزیزان،  ناخوانده کتاب،  از آن صحبت کرده اند و مطلب نوشته اند  یا به حرمت جناب سید صرفا از آن تعریف داده اند.

البته اسد داستان ( نماينده امام زمان)  نيز به ما پيامك داد و گفت اگر كاري را شروع كرده اي ادامه بده حضرت خوشحال مي شوند و ما هم كه ديديم اسد به ما پيامك داده است درنگ نكرديم و سريع لبيك گفتيم.

در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که اينجانب سالهاست خواننده آثار منتشر شده و منتشر نشده ایشان هستم و به شخص ایشان ارادت دارم، ولي اين نوشته در مورد اين اثر است و بر آن نيستم كه خداي ناكرده به شخصيت ايشان جسارتي كرده باشم.

البته مواضع بعضا متفاوت و ناصواب ايشان در چند سال گذشته مي تواند در جاي خود نقد و بررسي شود و در اين مجال نمي گنجد هر چند كه اين كتاب متاثر از آن ديدگاه هاست.

در ابتدا ذكر چند ويژگي مثبت از اين كتاب ضروري است:

ساده و روان بودن و زبان عاميانه كتاب

نو بودن پرداخت به موضوع مهدويت

كم بودن صفحات كتاب (۲۶۷ صفحه) و فصل بندي به جهت راحت خوان شدن كتاب.

و اما ساير ويژگي هاي كتاب:

 در ابتداي كتاب در مطلبي با عنوان بلاتشبيه مقدمه عنوان شده است:

"اين رمان به قدري عريان و لخت از كار درآمده است كه خودم هم خجالت مي كشيدم همينطور لخت و عور، روانه كوچه و بازارش كنم "

اين نكته كاملا درست و صحيح است. رمان بسيار لخت و به قول ايشان عور است كه كام خواننده را تلخ و كار را از يك رمان به يك بيانيه سياسي - اجتماعي  نزديك مي كند.

نكته اي كه كتاب را از يك رمان به يك كتاب تاريخي و يا گزارش اجتماعي تغيير مي دهد استفاده از شخصيت هاي واقعي در دو مقطع گذشته و حال است.

در زمان گذشته (بهار )  كه ۳۰ صفحه پاياني كتاب را تشكيل مي دهد در رابطه با ماجراي علامه حلي و يك قفل فروش است كه داستانها و شخصيت ها كاملا واقعي و مربوط به قرن هشتم و پس از آن است.

در زمان حال (سه فصل غير از بهار)  به قرينه ۳۰ صفحه پاياني كتاب و با توجه به خصوصيات مطرح شده شخصيت ها كاملا واقعي انتخاب شده اند. وزير ارشاد، معاون وزير، رييس دانشگاه، جوان دانشجو و ساير افراد ذكر شده ولي اسمي از آنها به ميان نيامده است ولي گفتار آنها بيانگر شخصيت واقعي آنهاست.

البته نوع بيان و تشريح شخصيت افراد به شدت ضعيف و غير واقعي و نامأنوس است.

علي رغم اينكه شخصيت هاي داستان همين وزير و معاون وزيري  هستند كه در حال حاضر بر مسند كار هستند ولي ادبيات و گفتگو ها و دلايل مطرح شده به هيچ وجه خواننده را اقناع نمي كند.

 ذكر از خصوصيات وزير ارشاد، معاون وزير و ساير افراد از عامي تا دانشمند و روحاني همه نگاههاي نويسنده به جامعه فعلي حال حاضر ماست.

به دليل اينكه نوشتن كتاب به اعتراف نويسنده عجولانه و غير صبورانه نوشته شده است، پردازش افراد و شخصيت ها و خلق موقعيت ها باور پذيري لازم را ندارد و خواننده را با حقيقتي مواجه نمي سازد.

هر چند آرامش نويسنده در اين اثر بسيار بيشتر از كارهاي گذشته است ولي همچنان نا آرامي و نگراني و ناراحتي ايشان از وضع موجود در كار موج مي زند.

براي هر خواننده اين سئوال ايجاد مي شود كه چرا شخصيت هاي بخش اول كه مخالف دعوت امام زمان هستند همه مربوط به زمان حال هستند ولي تنها شخصيت هاي مرتبط و همراه امام زمان مربوط به چند قرن قبل.

شايد اگر اين نكته در كتاب نمي بود و دلخوري هاي نويسنده از مسئولين در كتاب موج نمي زد اين كتاب اثري برگزيده از حيث محتوا در زمينه مهدويت مي شد و البته با پردازش مناسب تر افراد و شخصيت ها اثري بهتر از حيث قالب و شكل داستان.

به عبارت بهتر نويسنده معتقد است حتي در عالم خيال هم نمي توان يك نفر در حال حاضر و موقعيت امروز ما پيدا نمود كه به دعوت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف پاسخ مثبت بگويد و ايشان مجبور شده است به سراغ دو فرد واقعي و آن هم مربوط به چند قرن قبل برود.

نكته منفي ديگر متهم نمودن همه اقشار جامعه به نفاق در اظهار ارادت به محضر حضرت ولي امر مهدي موعود است. ممكن است در ميان نخبگان نفاقي وجود داشته باشد و يا سستي و عدم انجام وظيفه در ميان عوام جامعه موجود باشد ولي نمي توان دهها هزارشهيد و جانباز فدايي انقلاب در گذشته و چندين برابر بيشتر از آن را در زمان حال در نظر نگرفت و همه را متهم به نفاق در لبيك به فرمان حضرت صاحب الزمان دانست.

در پايان سخن، به اعتقاد نگارنده نويسنده داستان تاثيري براي انقلاب اسلامي در زمينه مهدويت و ظهور قايل نگرديده و وضعيت كنوني ما را به مراتب نامناسب تر از وضعيت چند قرن گذشته مي داند و پرواضح است كه اين برداشت با توجه به تأثير انقلاب اسلامي و حضرت امام و مقام معظم رهبري بر موضوع ظهور امري نادرست و خطاست.

به هر حال خواندن و خريدن  اين كتاب را به همگان توصيه مي كنم،  البته  كمي ديرتر، شايد پس از ظهور.

سید عارف علوی +

يادگاران،كتاب احمدي روشن

 

از در مدرسه آمد تو . رفتم طرفش . دست دادم . پوستش زبر بود، مثل همیشه. درس و بازی مان که تمام می شد، می رفت پای مینی بوس کمک  پدرش . همه کار می کرد:از پنچرگیری تا جارو کردن کف مینی بوس .  تک پسر بود، ولی لوس بارش نیاورده بودند. از همه مان پوست کلفت تر بود.

*****

خیلی که خوشحال می شد، مثلاّ قراردادِ خوب می بست و تخفیف زیاد می گرفت، دو تا انگشت اشاره اش را  می گرفت کنار هم، با هم تکانشان می داد و به زبان برره ای می گفت «وَری وَری وَری، وَری وَری وَری» نگاهش می کردیم و می خندیدیم.

*****

گفت «بیا سازمان پیش خودمون.» گفتم «مگه دیوونه ام؟ کجا بیام؟ پول میدن؟ درست برخورد می کنن؟ چی داره اینجا؟ تو بیا بریم بیرون کار راه بندازیم». گفت «من وایستادم اینجا رو درست کنم» هر بار می رفتم نطنز، توی راه برگشت بغض میکردم. غربتی داشت آنجا.. بعد از شهادت مصطفی، دم ظهر رفتم نمازخانه ی سایت، پر از رفقای خودمان بود؛ رفقایی که خیلی هایشان را مصطفی با هزار زحمت راضی کرد و آورد پای کار. یاد روزهایی افتادم که مصطفی تنها بود. بغضم ترکید.

*****

سر قبر نشسته بودم.باران می آمد.روی سنگ قبر نوشته بود«شهید مصطفی احمدی روشن» از خواب پریدم.مصطفی ازم خواستگاری کرده بود،ولی هنوز عقد نکرده بودیم.بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.زد به خنده و شوخی. گفت «بادمجون بم آفت نداره» ولی یک بار خیلی جدی پاپی اش شدم که «کی شهید می شی مصطفی» مکث نکرد،گفت« سی سالگی» باران می بارید شبی که خاکش می کردیم.

*****

علیرضا دست انداخته بود گردن آقا،سرش را گذاشته بود روی سینه اش . آقا گفت «عصای من رو بگیرید»عصا را داد دست محافظ و علیرضا را بغل کرد.  «شهید عزیز ما،مصطفی احمدی روشن... شهادتش  دل ما را سوزاند.» بغض نشسته بود توی گلوی آقا.

شاه بی شین

محمدکاظم مزینانی

انتشارات سوره مهر

چاپ ۱۳۸۹

 

شاه بی شین روایتگر زندگی شخصی محمدرضا شاه پهلوی از زمان کودکی و حکومت رضاشاه تا مرگ او در بیمارستانی در قاهره است. کتاب متنی روان و منسجم دارد و علی رغم این که دو روایت خطی همزمان را ارائه می کند، خواننده به راحتی با آن همراه می شود و خط داستان را گم نمی کند. دو روایتی که در نهایت در بیمارستان المعادی قاهره بر روی تخت محمدرضا به یکدیگر می رسند و داستان با مرگ او پایان می پذیرد. (البته در واقع کتاب سه روایت همزمان را دنبال می کند. ولی روایت سوم تا حدی گنگ و در عین حال کمرنگ است.) ویژگی مثبت کتاب روایت زندگی شخصی شاه همراه با جزئیات و ریزه کاری های تاریخی و بدون شعارزدگی و با نگاهی بی طرفانه است. از نوع ارتباط او در کودکی با پدرش رضاشاه _که در داستان او را «پدر تاجدار» خطاب می کند- و مادرش تاج‌الملوک و خواهر همزادش اشرف تا علایق و دلبستگی های او، توانایی هایش، برگزاری جشن های دوهزار و پانصد ساله ی شاهنشاهی، سه ازدواج محمدرضا با فوزیه، ثریا و فرح و دلایل این ازدواج ها و جدایی ها و سختی ها و نکبت های زندگی شخصی پادشاهی که شکوهی ظاهری داشت.

«بله، سه بار ازدواج کرده ام، اما نه از سر هوا و هوس و یک بار هم در زندگی احساس خوبشختی نکرده ام. در میان همسران من فوزیه، هیچ لطفی نداشت جز زیبایی؛ ثریا همه چیز داشت الا قدرت باروری، شهبانو[فرح]، هم زیبایی دارد و هم قدرت باروری، اما دریغ از ذره ای همدلی و تفاهم!» (ص278)

از متن داستان پیداست که نویسنده در باره ی زندگی شخصی پهلوی ها خوب مطالعه کرده است. ولی روایت داستان اشکالاتی هم دارد. نویسنده به جزئیات زندگی محمد رضا پرداخته، با این حال بعضی از حوادث مهم تاریخی که گاه ارتباطی مستقیم با زندگی محمدرضا شاه دارند -خواسته یا ناخواسته- از متن روایت حذف شده است. دستور شاه برای تاسیس ساواک، چرایی و چگونگی تبعید امام خمینی(ره) به نجف اشرف، نقش امام خمینی(ره) در پیروزی انقلاب اسلامی، چگونگی و علل شکل گیری اعتراضات مردمی و... از مسائل مهمی است که به جز چند اشاره ی خیلی کوتاه اثری از آن ها در داستان نیست. به علاوه در بسیاری از فرازهای داستان توصیفی که از محمدرضا شاه، فرح و حتی رضاشاه می شود، توصیفی است که از آن ها چهره ای دوست داشتنی، عاطفی و حتی بی گناه به نمایش می‌گذارد. اگرچه این توصیف ها علاوه بر زبان راوی داستان، گاه از زبان شاه و گاه از زبان فرح انجام می شوند و در واقع نویسنده با این کار می خواهد نشان دهد که نگاه آن ها به خود این گونه بوده است. آن چه از بی کفایتی پهلوی‌های اول و دوم در این کتاب آمده، بخش بسیار کوچکی از نزدیک به شش دهه ظلم پادشاهان پهلوی است.

فرهنگ رجال و كارگزاران ديپلماسي ايران

 

كتاب فرهنگ رجال و كارگزاران ديپلماسي ايران را انتشارات كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي در 1074 صفحه با قيمت 30.000 تومان و تيراژ 1000 نسخه در سال ۱۳۹۱ منتشر كرده است.

پديدآورنده سعي كرده است در آن افراد مرتبط با وزارت خارجه ايران از دوره قاجار تا كنون را معرفي كند. حجت الاسلام رسول جعفريان هم به عنوان رياست كتابخانه مجلس طي مقدمه اي بر كتاب ضمن اشاره به قدمت دانش شرح حال نويسي، از ضرورت جمع‌آوري و تدوين چنين آثاري سخن گفته است چرا كه به گفته‌ي او اين‌گونه آثار مي‌تواند بر آگاهي ما از چهره‌هاي مؤثر در فرهنگ ايران معاصر بيافزايد.

در اين كتاب نام محمدعلي فروغي و سيد حسن تقي زاده و هويدا و كمال خرازي و منوچهر متكي گرفته تا دبير چندم سفارت ايران در فلان كشور آفريقائي كه پرونده‌اش در اختيار پديدآورنده كتاب بوده است آمده است و براي هر فرد مهمترين فرازهاي همكاري اش با دستگاه ديپلماسي كشور حداكثر در نصف صفحه فهرست شده است.

كار نقايص زيادی دارد، نام بسياري افراد در آن از قلم افتاده است. شيوه واحدي در نگارش شرح حال و تصاوير افراد وجود ندارد و براي بيشتر افراد تنها خلاصه‌اي از پرونده اداري و روابط استخداميشان با وزارت خارجه آمده است.

از اين حرف‌ها كه بگذريم توجه داشته باشيد كه اين كتاب را بعنوان يك كتاب خوب يا يك پديده فرهنگي معرفي نكردم كه برويد بخريد و بخوانيد. معرفي كردم كه بعضي صفحات جالبش را برايتان بگذارم و دور هم لذت ببريم!

در كتاب نام افراد زيادي وجود دارد كه در سال 59 و با شروع انقلاب بازنشسته مي‌شوند. افرادي هم هستند كه از قبل از انقلاب تا همين سال هاي اخير بعنوان نماينده دستگاه ديپلماسي مشغول به كار بوده‌اند. ضمن اين‌كه تصوير و سوابق بعضي چهره‌هاي مشهور هم جالب توجه است.

براي نمونه صفحه مربوط به سعيد زيباكلام (استاد فلسفه علم)+، فريدون مجلسي(مترجم آثار ادبي) +، منوچهر متكي(وزير سابق امورخارجه) + و يك صفحه جالب ديگر كتاب را + مي‌توانيد ببينيد.

هاروارد مک دونالد / 43 نمای نزدیک از سفر آمریکا

 

سیدمجید حسینی

انتشارات افق

چاپ 1391

"هاروارد مک دنالد" مجموعه یادداشت های سیدمجید حسینی، مدیرعامل سابق گروه مجلات همشهری از سفر خود به آمریکاست.

نویسنده می گوید که نمی خواهد بسان جلال آل احمد، کاف تحقیر را بر هر آنچه آمریکایی است بگذارد و سعی دارد که آمریکا را آنگونه که هست روایت کند.

احمد ذوعلم در وبلاگش نقد خوبی بر نگاه حسینی نوشت + و بر نگاه به ظاهر بیطرفانه خدشه وارد کرد.

اما به  هرحال، در بعضی موارد تصویرهای خوبی از آمریکا ارائه می کند و اگر نویسنده، خود روزنامه نگار نبود شاید تصاویر به این خوبی روایت نمی­شد.

سیدمجید حسینی روزنامه نگار است و می­توانسته هنگام نوشتن عکس العمل مخاطبش را حدس بزند و به گونه ای بنویسد که خواننده به ناگاه روی پا بایستد و شعار مرگ بر آمریکا بدهد.

اما صداقت دارد و به خود و مخاطبش احترام می گذارد. هر جا که خوشش آمده، نوشته و هر جا که دلش برای بوی نم بعد از باران کوچه و پس کوچه های مشهد و تهران تنگ شده، آن را هم نوشته است.

نویسنده تا انتهای کتاب از نظم آمریکایی، از پلیس خوب و مهربانش، از طبیعت و رحمت واسعه­اش و ... تعریف می کند و حتی ادعا می کند که "ان اکرمکم عندالله اتقاکم" فقط در کانادا "درست و برقرار" است هر چند یهود زده ­اند.!!!

نمی دانم که آیا اگر ما هم به آمریکا برویم، آنچنان مقهور و مجذوب می شویم که حس و حالمان وقتی از ایالتی به ایالت دیگر می رویم، همانند حس مان در حرکت از مدینه به مکه باشد؟ (اشاره به صفحه 206 کتاب) و صد البته به قول سیدمرتضی آوینی این مقهور نشدن، خرمن کوفتنی است که فقط مردان خدا از عهده آن برخواهند آمد. یادم می آید که رهبر معظم انقلاب، یکبار در نماز جمعه به "اتقوالله و نظم امرکم" اشاره کردند و گفتند که نظمی مهم است که به تقوا منجر شود و هر نظمی معتبر و محترم نیست.

تمام آن چیزی که نویسنده به عنوان تضاد فرهنگی بین ایران و آمریکا یاد می کند، بی وفایی فرزندان به پدر و مادر خویش و کم رنگ شدن عواطف و انسجام خانوادگی در آمریکا است.

نویسنده در پایان کتاب، می گوید که در این تحقیق می­ خواسته که به ایرانیان ساکن در آمریکا، "نسب من با آمریکا" را نشان بدهد ولی به نظرم اصلا نتوانسته چیزی را نشان دهد و در بعضی موارد حداکثر کاری که کرده، این است که نسبت افراد را با خاطره­ های خوش گذشته خود نشان داده است.

آنچه در این کتاب خیلی برایم زجرآور بود این است که نویسنده یک سبک زندگی را نشان می دهد که به ذائقه جماعتی از سیاستمداران و مدیران فرهنگی ما بس خوش می ­آید؛ مالزی اسلامی، ژاپن اسلامی، ترکیه اسلامی و ... اینکه نشان دهی می­ شود با شلوار کوتاه و تی شرت و قهوه به دست سرکلاس حاضر شد و خیلی خوب و شاد زندگی گرد، از مواهب تکنیک بهره­ ها برد و آخر هفته ­ها را هم بی غم همسایه در سواحل شرقی آمریکا آفتاب گرفت، اما مسلمان بود و خدا را حتی از روی دلار هم بتوان دید !!...