گفتگوی هیدگر با یک ژاپنی

ترجمه: جهانبخش ناصر

مقدمه: رضا داوری اردکانی

114 صفحه

جلد دوازدهم آثار مارتین هایدگر مجموعه بحثهای او در رابطه با زبان است که همگی مربوط به 1950 به بعد می شود. دوره اخیر تفکر هایدگر را باید تفکر از زبان و سخن دانست. کتابی که با عنوان "زبان خانه وجود" توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده است ترجمه قسمتِ "گفتگو راجع به زبان میان یک ژاپنی و یکی از اهل پرسش" از جلد مربوطه است. البته باید گفت که این گفتگو واقعا اتفاق نیفتاده است و سخن های هر دو طرف گفتگو یعنی هایدگر و "تومیو تسوکا" ، توسط خود هایدگر نوشته است.

توضیحات پیرامون ترجمه ی خوب کتاب و همچنین پیرامون جهانبخش ناصر که به تعبیر دکتر داوری نشان جان و زبانش با این ترجمه است را می توانید در مقدمه کتاب بخوانید.

من تنها می خواهم به یک نکته از این کتاب با توجه به مباحثی که اخیرا در جامعه مطرح شد اشاره کنم. ابتدا قسمتی از این گفتگو را بخوانیم:

هایدگر: ... در منشا پیدایی و پدیدار شدن، آن امری به انسان روی می نماید که در آن دوگانگی وجود و موجودات نهان است

تومیو توسکا: هر چند این دوگانگی بما هو هو نهان است، پیغامی از آن به انسان رسیده است.

هیدگر: انسان از آن جهت که انسان است نیوشای این پیغام است.

تومیو توسکا: آدمی می شنود. بی آنکه توجه کند که نیوشای این پیغام است.

....

هیدگر: آدمی پیکی است که مدام حامل آن پیغام است، پیغامی که با او از تجلی آن دوگانگی سخن می گوید (ص78)

پس هایدگر انسان را تا آنجا انسان و متفکر می داند که نیوشا و حامل آن پیغامی باشد که با او از تجلی دوگانگی وجود و موجود سخن می گوید و آدمی این پیغام را مدام حمل می کند و این پیغام در منشا پدیدار شدن نهان است. با هر بار پدیدار شدن پیغامی از دوگانگی وجود و موجود به انسان می رسد و حدود انسان بودن انسان را مشخص می کند.

در بحث هایی که اخیرا در رابطه با فلسفه در رسانه ها در گرفت عزیزی به سفرهای چهار گانه ملاصدرا اشاره کرده‌بود و گفته بود فلسفه ملاصدرا قرآنی و ولایی و انقلابی نیست زیرا او سفر چهارم از اسفار چهارگانه یعنی آخرین مرحله سیر انسان را سیر بالحق فی الخلق دانسته است. این سفر باید سفر به همراه خلق به سوی حق باشد.

او  گله کرده است که چرا این سفر های چهارگانه در نهایت با رسیدن انسانها به خداوند پایان نمی یابد. حال آنکه ملاصدا از آن جهت و تا آنجا اهل تفکر است که در نهایت دوگانگی وجود و موجود را حفظ می کند و نیوشای این پیغام باقی می ماند.

راستی چرا متفکران نمی گذارند که این دو گانگی برداشته شود و انسان ها به عرفان و معنویت و یگانگی برسند؟

در پایان قسمت مربوط دیگری از گفتگو را بخوانیم که به توضیح معنای "زبان، خانه وجود" می پردازد:

تومیو تسوکا: ... ما نباید اصطلاح "خانه وجود" را تشبیهی سرسری انگاریم تا هر کسی بتواند به مدد آن نقشی در آینه اوهام خویش افکند مانند اینکه فرض کند خانه، سرایی است از پیش ساخته و پرداخته در جایی که وجود را در آن مثل چیزی قابل حمل و نقل قرار می دهند.

هیدگر: ضعف این رأی آنگاه آشکار می شود که ما به دو معنی کلمه وجود فکر کنیم که پیش از این یاد کردیم. مراد من از آن اصطلاح، تصور متافیزیکی وجود موجود نبوده است، بلکه ذات وجود و دقیق تر بگویم دوگانگی وجود و موجود و اینکه این دوگانگی در خور تفکر است (ص58).

سید احمد موسوی