قلب سگی

مترجم: آبتین گلکار
نشر ماهی
-----
«قلب سگی» را قبلا انتشارات اقبال و انتشارات تندیس با عنوان «دل سگ» و با ترجمه مهدی غبرایی چاپ کرده اند. نمایشنامه آن نیز توسط مهدی یقوبی تالیف و انتشارات امیرخانی آن را منتشر کرده است.
آبتین گلکار مترجم « The heart of dog » در مقدمه کتاب امتیاز آنرا نسبت به ترجمه های قبلی، ترجمه از زبان روسی بیان می کند. گلکار به طور مختصر اشاره می کند که چاپ های قبلی به دلیل ترجمه از زبان انگلیسی ایرادهایی داشته و اشتباهاتی از زبان انگلیسی به ترجمه فارسی آن نیز راه پیدا کرده است.
از طرف دیگر «قلب سگی» مدتها بعد از مرگ بولگاکوف چاپ شد اما به هر حال تا دهه 1980 این اثر، کتابی بنیان برافکن به حساب می آمد که طنزگونه عقاید پرولتاریتا را به سخره میگرفت و تئوری انسان شوری یا «انسان نو» را نفی میکرد. بنابراین این کتاب به دلیل سالها عدم انتشار، با تغییراتی در نسخه های مختلف، به بازار عرضه شده بود. مترجم در ادامه مقدمه، در برابر هم قرار دادن نسخه های مختلف و انتخاب عبارات صحیح را از دیگر امتیازات این اثر معرفی میکند. آبتین گلکار در مقدمه کتاب، توضیح خوبی از زندگی، آثار و احوال ببولگاکوف میدهد که برای آشنایی خواننده با او مناسب است.
«قلب سگی» از زبان سگی ولگرد شروع می شود که درمیان سطلهای آشغال غذای خود را پیدا میکند و در زیر پله ها و بر زمین یخ زده میخوابد. با توصیفات سگ از باد و بوران و هوای سرد زمستانی مسکو و حال و هوای مردمی که از اطرافش می گذرند، داستان شروع می شود و آنقدر هنرمندانه ادامه می یابد که مخاطب شاید متوجه روایتگری داستان از زبان سگ نشود.
در ادامه داستان، سگ با فردی مواجه می شود که او را آقا می نامد و به هر حال داستان اشاره می کند که آقاها بعد از انقلاب شوروی از روسیه گریختهاند و به پاریس و ... نقل مکان کرده اند.
این آقا، پروفسور فیلیپ فیلیپوویچ پری آبراژنسکی، پزشک و جراح معروفی است که به رغم عقاید بورژواییاش، در مسکو مانده است و شهرتش در پزشکی سبب شده تا آپارتمان مجللش را نیز به بهانه اسکان پرولتاریا از دستش درنیاورند.
سگ از گوشه خیایان از سرما به خود پیچیده است و از زور گرسنگی در خیال خود، خوردن کالباس را تصور می کند که البته بویش تمام خیابان را برداشته است. آقا از مغازه کالباس فروشی، بیرون میآید و نگاهی به سگ میاندازد و راهش را به سمتش کج میکند. سگ که خود را شاریک می نامد از دیدن آقا و کالباسی که در جیبش گذاشته تعجب میکند. آقا به سمتش می آید و در برابرش می نشیند و کمی به او کالباس میدهد.
سگ ناباورانه از زور گرسنگی همه کالباس را می بلعد و با اشاره فیلیپ فیلیپوویچ به دنبالش راه می افتد. در مسیر، سگ وفاداری و قدردانی اش را با لیسیدن کفش های او نشان می دهد.
همچنان سگ روایت می کند و آپارتمان 7 اتاقه و خدمه های پروفسور را توصیف می کند؛ و اهالی ساختمان را هم که ظاهرا با رفیق های دولت جایگزین شده اند؛ خود را پرولتاریا می دانند و پروفسور را بازمانده بورژوا؛ که به دلیل شهرت علمی اش در اروپا و تخصص اش در جراحی و نیاز جامعه علمی شوروی به او، نتوانسته اند او را از آپارتمان مجللش بیرون کرده و معتقدان به آرمان شوروی را جایگزین او کنند اما به هرحال از هر فرصتی استفاده می کنند تا بتوانند او را از قله عاجش به زیر کشند و انتقام همه پرولترها را از او بگیرند.
بولگاکوف، پرولترها را صرفا افراد فقیر و تهیدست معرفی نمیکند بلکه آنها را افرادی شعارزده معرفی میکند که با ویران کردن شهر، شعار «مرگ بر ویرانی» سر میدهند و بی توجه به داشته های خود، به دنبال داشته های دیگران روانند.
اکثر این بحث های در بین دیالگوهای شخصیت داستان و دستیارش، شخصیت داستان و مدیر ساختمان که از معتقدان جدی به عقاید پرولتاریا است، مطرح می شود.
فیلیپ فیلیپوویچ به همراه دستیارش بورمنتال، برای انجام آزمایشی روی غده هیپوفیز، سگ را جراحی می کنند و غده هیپوفیز و غدههای جنسی انسان تازه مرده ای را با غدد سگ جایگزین می کنند.
بولگاکوف در اوایل قرن بیستم این اثر را نوشته است و در سال 1925 آن را به پایان برده ولی به گونه ای عمل جراحی را تشریح می کند که خواننده را به شک می اندازد که آیا او خود جراح بوده است یا همه اینها زاییده تخیلات اوست. بولگاکوف برای تشریح عمل جراحی مغز با توجه به اطلاعات آن زمان، ظاهرا مطالعات زیادی کرده و همچون دانشجوی پزشکی سعی کرده است تا دانش خود را در این موضوع به قدر نیاز، کامل کند.
سگ عمل می شود و بعد از مدتی کم کم غده هیپوفیز انسان همه ارگانیسم او را بر اساس ارگانیسم انسان سامان می دهد و بعد ازمدتی چهره و اسکلت بدنی شاریک (سگ داستان)به اسکلت و چهره انسانی تبدیل می شود.
پروفسور آبراژنسکی انسانی را تولید میکند که حافظه سگی دارد و همچمان دنبال گربه ها میکند. اما این سگ انسان نما، که نامش به شاریکوف تغییر میکند کم کم تحت تاثیر اهالی پرولتر ساختمان به خواندن نظریات انگلس روی می آورد و بعد از مدتی خود را رفیق می خواند و با خالقش، پروفسور فیلیپ فیلیپوویچ آبراژنسکی که به او «پاپا» می گوید، درباره عقاید انگلس و نیکالای رامانوف به مشاجره و بحث می پردازد و به تبع عقایدش به دنبال حکم تخلیه او از آپارتمان میرود.
شاریکوف همچنان اخلاق سگی دارد و در شهرداری مسکو مسئول جمع آوری گربه ها از سطح شهر می شود. او اکنون دیگر فهیمده است که چگونه پدید آمده و چه گذشته ای داشته است. شاریکوف هر روز با پروفسور و خدمتکارانش به بهانههای مختلف درگیر می شود تا آنجا که فکر کشتن و و سربه نیست کردن او را در ذهن میپرورانند.
پروفسور آبراژنسکی در جایی از داستان به بورمنتال می گوید که ما برخلاف سیر طبیعت در خلقت سگ تغییر ایجاد کردیم و همه مشکلات به دلیل این دخالت در کار طبیعت است. می گوید:«وقتی دانشمندی به جای آنکه دست به دست و همگام با طبیعت قدم بردارد، بخواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و پرده ها را بالا بزند، نتیجه بهتر از این نمیشود».
در انتهای داستان، شاریکوف مدتی ناپیدا میشود و دیگر در محل کار خود حاضر نمی شود. اهالی پرولتر ساختمان که به گمان کشته شدن شاریکوف توسط پروفسور، بهانهای پیدا کرده بودند تا او را به محاکمه بکشانند، از او شکایت میکنند و به همراه پلیس و مأمورین حکومت سوسیالیستی شوروی، به آپارتمان دکتر هجوم می آورند.
اما در کمال ناباوری می بینند که شاریکوف که در نیمی از داستان مروج افکار ضدبورژوایی شده است به صورت سگی خود برگشته و با هیبت نیمی انسان- نیمی سگ در کنار پروفسور نشسته است.
داستان «قلب سگی» یکی از قوی و ترین و انتقادی ترین داستان های بولگاکوف است که عقاید ضد کمونیستی اش کاملا در آن واضح و روشن است، آنقدر که همان طور که اشاره شد تا سال 1980 هر کس از خواندن آن به هراس میافتاد.
ترجمه خوب آبتین گلکار، این کتاب را اثری خواندی کرده و مخاطب را در خواندن روان متن یاری می دهد. «قلب سگی» را انتشارات ماهی در بهار 1391 در 188 صفحه به چاپ رسانید.
رهبر معظم و معزز انقلاب نیز در سال 70 در دیدار با هنرمندان به این داستان اشاره میکند و با بیان انتقادهایی آن را خیلی جزو ادبیات روسیه نمی داند. در ادامه برشی از سخنان ایشان آمده است + :
من رمانى به نام «دل سگ» خواندم، كه نويسندهاش روسى است. اين رمان، داستانى علمى، تخيلى است ... اين رمان، رمان كوچكى هم هست؛ اما بسيار هنرمندانه است. اين رمان در ايران هم ترجمه شده و چاپ گرديده است؛ ولى شماها اسمش را هم نشنيدهايد. رمان «دل سگ»، يك رمان ضد انقلابى است كه در حدود سالهاى 1925 يا 1926 - يعنى همان اوايل انقلاب روسيه - نوشته شده و نويسندهاش به انقلاب و به بعضى از كارها معترض است و آنها را مسخره كرده است؛ مثل همين كارهايى كه در اينجا هم نظيرش را ديده بوديم. اين اثر، اصلاً جزو ادبيات روسيه نيست. اين رمان مىتوانست در دنيا پخش بشود. نمىشود گفت كه آنجا پشت پردهى آهنين بود، يا در زمان استالين بود؛ نه، چرا در دنيا پخش نشد؟ چرا به عنوان يك اثر برجسته در دنيا ظهور پيدا نكرد؛ در حالى كه «دن آرام» در دنيا به عنوان يك اثر برجسته مطرح است - بحث روسيه نيست - و به زبانهاى زندهى دنيا هم ترجمه شده است؛ ....
ديدار با جمعی از هنرمندان - 1370/9/4
غشگیـر جلوی افتادن کتاب را می گیرد!