تشنه لبان


پدیدآورنده: حمید گروگان

ناشر: کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان

تعداد صفحات: 320 صفحه

چاپ اول: 1388

 

از دامن تو دست ندارند عاشقان

پیراهن صبوری ایشان دریده ای

عاشورا به دلیل گستردگی معانی نهفته در بطنش، در طول تاریخ پس از آن همواره مورد توجه اهل ادب، مورخان، جامعه شناسان  و عارفان و...قرار گرفته است. اما آنجا که همت مورخان با ذوق عارفان ترکیب شود اثری بس دلنشین خلق می کند.

حماسه عاشورا همواره شأن ویژه ای برای مسلمانان داشته و از سویی عرفان حافظ و اشعارش گاه و بیگانه زمزمه اهل معرفت است. بدین سان عاشورا و حافظ در عالم زندگی ابرانیان حضوری پررنگ و درخشان داشته اند.

حمید گروگان در کتاب تشنه لبان همتش بر این بوده است با استقاده از منابع دست اول تاریخی مقتل را بازنویسی کند و در حین نوشتن از ذوق عارفانه خواجه شیراز مدد گیرد و نکات عرفانی صحنه های عاشورا را در پیش چشمانمان قرار دهد.

ما با مصرع زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت ، وارد سرزمین کربلا می شویم . و با

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

با اصحاب عاشورا و صحنه کربلا وداعی جان سوز می کنیم.

مهم ترین بخش کتاب مقاتلی است که برای اصحاب و یاران اباعبدلله بازنویسی شده و بیت های حافظ به بهترین وجه مار را وارد عالم عاشوراییان می کند. آنجا که حر به سپاه سید الشهدا ملحق شده و در آستانه شهادت است با این بیت به عالم درونی او پیوند می خوریم:

چنین ققس نه سزای چو من خوش الحانی است

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

و یا هنگامی که حسین بر بالین علی اکبر است:

آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد

یاران چه چاره سازم با این دل رمیده

و آنگاه به شام غریبان و داستان زیبت سلام الله می رسیم:

نماز شام غریبان چو گریه آغازم

به مویه های غریبانه قصه پردازم

ماه محرم فرصتی مناسبی است برای خواندن این کتاب و بهره مند شدن از سوز نهفته در آن.

شاعران در زمانه عسرت

نشر پرسش، 1390

 144صفحه

«شاعران در زمانه‌ي عسرت» دوباره در دسترس علاقمندان است، همراه با حذفي برخي قسمتها؛ بدون آنكه در لحن و ادبيات نوشته بازنگري شده باشد. لحن كتاب حال و هواي جواني دكتر داوري را دارد؛ لحني كه برخلاف نوشته هاي امروزي اش با مخالفت ها و تعابير احساسي و روحيه انتقادي و صراحت كلام زيادي همراه است (اين لحن در كتابهاي قديمي تجديد چاپ شده مانند «انقلاب اسلامي و وضع كنوني عالم» كاملا هويداست). اين كتاب بعدها با مقالاتي كه داوري در فصلنامه نامه فرهنگ درباب زبان و ادبيات (شماره39)، ادبيات و نقدادبي (شماه38) و هنر و ويتگنشتاين و چامسكي (شماره 50) نوشت تكميل شد و به تفصيل رسيد. اكنون داوري در كلماتش حساسيت بيشتري دارد و صراحت لهجه اش مانند گذشته نيست. مثلاً او در مورد اينكه گفته غرب نفسانيت است بارها اظهارپشيماني كرده چون اين تعبير صريح را موجب سوء تفاهم دانسته است و خوانندگان آثارش بين نفسانيت در روانشناسي با نفسانيت فلسفي تفاوتي نگذاشته اند. در كتاب «شاعران در زمانه عسرت» بارها بحث نفسانيت مطرح شده است و البته داوري عادت ندارد كتابهاي قديمي اش را بر حسب نظرگاه جديدش بازنويسي كند. جالب است که دکتر داوری مخالف چاپ مجدد این کتاب بوده اما از انتشار آن ممانعت نیز نکرده است!

براي نوشتن اين متن به سراغ يادداشت هايم از چاپ دوم كتاب رفتم و در حين مطالعه چاپ سوم احساس كردم بسياري نكات از متن حذف شده اند. با اين وجود كتاب فعلي هنوز هم حاوي نكات خوبي براي درك شعر و زبان دارد.

به نظر داوري اصل در اين كتاب همان فصل سوم(حافظ و نحوه تلقي ما نسبت به زبان اشارت او) است و بقيه مطالب مقدمه و حاشيه است (ص 10). در چاپ گذشته زيرعنوان كتاب همين عنوان فصل سوم آمده بود كه نشان از اصالت اين بحث در كل نوشته هاي كتاب داشت. درك «زبان اشارت حافظ» سبب مي شود كه ماهيت زبان را بفهميم. مضمون اصلي كتاب درباره تفكيك زبان اشارت از زبان عبارت است. اين تفكيك كه برگرفته از اشعار حافظ است مي تواند معني اين جمله كه «زبان خانه وجود است» را روشن كند. داوري حافظ پ‍ژوهي ها و نقد ادبي را حجاب فهم حافظ مي داند و مي گويد مردم عامي حافظ را بهتر مي فهمند. به نظرم راز چنين قضاوتي به درك ماهيت زبان وابسته است. زبان با پژوهش و نقادي (كه همان زبان عبارت است) در حجاب فرو مي رود بلكه با حضور در محضر حقيقت و از طريق اشارت هاست كه فهم ما شروع مي شود. زبان همزباني است و مردم از ازل همزبان بوده اند.

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد  /  دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود

آيا اين بيت يك غلو شاعرانه است يا ديدگاه حافظ را كه سخنش سخن ازلي است بيان مي كند؟ حافظ پژوهان در اين مورد چه بايد بگويند؟ به گمان داوري اين از معدود ابياتي است كه حافظ در آنها متعرض ماهيت شعر شده است (ص84).

براي من طلب براي فهم ماهيت زبان بسيار جذاب بود و البته به همان اندازه دشوار. از نوشته هاي داوري مي توان اينگونه برداشت كرد كه زبان تنها وسيله تفهيم و تفاهم نيست و اساسا زبان وسيله اي دردست ما نيست بلكه با با زبان خود را مي يابيم! ماهيت حقيقي زبان همزباني است. بلكه وجود بشر همزباني است و بشر با زبان و در زبان مقام و وضع خود را مي فهمد. ماهيت زبان در زمانه عسرت گم شده است و اكنون حرافي و لفاظي جاي شعر و هنر حقيقي را گرفته است. وجود بشر همزباني است يعني بشر از همان آغاز در يك نسبت و تعلق درافتاده است. به تعبير دقيق تر : در يك تلقي بشر با خود هيچ نياورده و لوحي پاك و نانوشته است و تعينش اين است كه مي آموزد. در  تلقي ديگر بشر از ابتدا آينه و جلوه گاه وجود بوده و از ابتدا كه به وجود آمده ربط و ارتباطي بي تكيف و بي قياس با آن اصل و آغاز خويش داشته است و عين ربط است.  با تلقي دوم است كه ما   بشر را عين همزباني می دانيم.

در اين همزباني ( و در برخي تعابير داوري؛ همداستاني) بشر از عادتها، ظواهر و از عبارتها گذر مي كند. به تعبير دقيق تر بشر قبل از همه اينها همزبان بوده است. حافظ از شريعت و بهشت و عمل گذر مي كند. اين نشاني بي توجهي به شريعت نيست بلكه شاعر سخنگوي وجود است. داوري درباره معناي رندي به تفصيل نوشته است. رندي اساساً با اخلاق و بداخلاقي فرق دارد. رند عالم سوز است و اهل تدبير و تأمل نيست. او از اخلاق و بداخلاقي گذر مي كند.

رندعالم سوز را با مصلحت بيني چه كار / كار ملك است آنچه تدبير و تأمل بايدش

فصل مربوط به «سعدي ،شاعر اخلاق» در چاپ جديد حذف شده است. ناشر در اين مورد توضيحي نداده است اما اين فصل مؤخره خوبي بر كتاب مي توانست باشد. كسي كه كتاب را خوانده  و فهميده مي داند كه اخلاقي بودن درنزد حافظ در وصف كساني است نتوانسته اند در عالم مهر و وفا و در فراسوي نيك و بد  سير كنند. وقتي مي شنويم كه سعدي شاعر اخلاق است هم مدحش كرده ايم و هم تمناي گذر از او را داشته ايم. اخلاقي بودن در اينجا به معني وجود كلمات مؤدبانه و با نزاكت نيست (بلكه در اشعار سعدي گاه تعابير بي ادبانه اي هم ديده شده است). اخلاقي بودن يعني توسل به دستورالعمل ها و تدابير براي خرمي و گشايش مردمان. اما رند را با اينها چه كار؟ داوري مي گويد سعدي در غزل هم اهل اخلاق است. اما حافظ از نام و ننگ گذر كرده است. البته داوري اين را هم مي گويد كه در سعدي مقدمه گذشت از نام و ننگ هست اما او به ساحت خود باز مي گردد؛ پايان بوستان سعدي تسليم و قبول قهر و غلبه خداوندي و آغاز ورود به آفاق خلت و معرفت است. اين چيزي است كه در نزد حافظ به اوج رسيده است.  

-------------

سيد احمد فرديد سال1358 در اظهار نظري عجيب در دانشگاه تهران درباره كتاب شاگردبزرگش كه سال 1350 به چاپ  رسيده بود مي گويد: برخي از استادان گروه فلسفه سابق با فراماسونها هم سنخ اند. اينها همواره تابع اسم كل اند، اسم خودبنيادي و نفس اماره انساني. مي آيند كتابي به نام شاعران در زمان عسرت مي نويسند بدون اينكه حقيقت آن را بفهمند (ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان، ص278).

عجيب بودن اين سخنان به اين دليل است كه داوري جزو شاگردان اصلي و وفادار و نزديك فرديد است و بلكه بزرگترين شاگرد او. عجيب تر اينكه داوري ياددشت هاي اين كتاب را قبل از چاپ به نظر استادش رسانده است و او تذكراتي داده و اشاراتي كرده كه داوري در حد استطاعت ترتيب اثر داده و ناگزير مطلب را دوباره نوشته است (ص9). با اين اوصاف چه شده است كه پس از 8سال فرديد اينگونه شاگرد و كتابش را زير سوال مي برد؟! آيا نظر استاد تغيير كرده بود؟ آيا اين موضع گيري اعتبار كتاب را زير سوال مي برد؟ يا شايد مسئله اين بوده كه در يك سخنراني عصبانيتي موقتي بروز كرده ولي تقدير اين شده در تاريخ و اذهان بماند؟ شايد هم بهتر است بگوييم فرديد آدمي بود كه به همه انتقاد مي كرد و هيچ كس از قهر او در امان نبود! داوري خودش جوابي به اين مسئله نداده است. با اين حال اين مسائل چيزي از ارزشهاي كتاب شاعران در زمانه عسرت كم نمي كند. كتابي كه در زمان خود – مثل شاعران بزرگ- پيشتاز بود و سخن نو آورد؛ هر چند با وجود گذشت 40سال هنوز هم عمق پيام آن برای همه خوانندگانش درك نشده باشد.

رضا كريمي +

ستيز با خويشتن و جهان

«ستيز با خويشتن و جهان» مجموعه جدل هاي ميرشکاک با شاعران، نويسندگان و منتقدان روشنفکر و «روشنفکرزده» است که در سال 69 توسط انتشارات برگ منتشر شده است. اما چرا يک شاعر به جاي شعر گفتن تصميم مي گيرد که با صحبت ها و نظرات شاعران و نويسندگان ديگر به جدال برخيزد؟ آيا شعر گفتن اين قدر بي اهميت است که ميرشکاک عوض پرداختن به شعر، وقتش را صرف ليچار بار شاملو و اخوان و دولت آبادي و رويائي و... کردن بکند؟ مگر آن ها چه گفته اند؟ گيريم «سيد ستيهنده» (جلال آل احمد) را بي سواد و عقده اي خطاب کنند، شهريار را شاعر حکومتي بدانند، قدر علي معلم را نشناسند و... پس ژورناليست ها و منتقدان ادبي انقلابي کجا رفته بودند که بايد او خود به اين ميدان بيايد؟

اما او از صحنه ي شعر به صحنه ي جدل نيامده است، بلکه اين دو را يکي مي بيند! او در چند مقاله ي اساسي اين کتاب وجهي از حقيقت شعر را آشکار مي کند که جدل، جدال، ستيهندگي و ستيز است: ستيز با خويشتن و جهان. او از اين ستيهندگي مثال واره هايي مي سازد به نام جلال، شهريار، و از همه بالاتر، حيدر يغما. شاعري که شاعر نيست: من يکي کارگر بيل به دستم، بر من/ نام شاعر مگذاريد و حرامم نکنيد.

اما چرا ميرشکاک از شعر (به مثابه نحوي از انحاي تفکر) تأويلي جدلي ارائه مي کند؟ ظاهرا او متوجه اين نکته است که تفکر غالب در دوران انقلاب اسلامي جز جدل صورت ديگري نپذيرفته و اکثر آثار متفکران برجسته اين دوران جدلي است. اين امر چندان جاي تعجب ندارد، زيرا تفکر انقلاب وقتي زبان به سخن گشود که خود را به عنوان متهم در دادگاه ديد و لاجرم از دفاع، بي آنکه اميدي به تبرئه شدن داشته باشد، و به قول ميرشکاک: «برادر ناتني مجرم به دنيا آمده است»...

روح الله نادری

در پایتخت فراموشی (2)


تراژدی یعنی آن درد ناگفتنی، آن مویه بشریت، آن پیروزی شر و از پا درافتادن راستان و پاکان

آرتور شوپنهاوئر

 

تعاریف زیادی از تراژدی موجود است. در اینجا اما، نه به ریشه لغوی آن "سرود بز" کاری دارم و نه به این که از انواع نمایش‌های یونانی است. در اینجا با شوپنهاور هم نوا می‌‍‌شوم و تراژدی را هم‌نشین با غم و اندوه از واقعه‌ای بزرگ می‌دانم که نیکی قربانی اصلی آن است. و واقعه آن هنگام بزرگ‌تر می‌شود که شاهدان مصیبت یا بی تفاوت باشند و یا ناتوان از پیشگیری.

مانده‌ام وضعیت ما با هم‌وطنان افغانی‌مان چه نوعی از تراژدی است. با این مردمان زندگی کردیم، همسایه‌هایمان بودند، در خانه‌های‌مان آمد و شد داشتند، با آنها هم‌سفره بودیم  و به نوعی عضوی از خانواده ما شده بودند. وقتی همه روزه تصاویر کشت و کشتار از کشور دوست و همسایه، افغانستان، بر روی صفحه‌های تلویزیون‌مان نقش می‌بست یا بی تفاوت بودیم و یا ناتوان. نتیجه چه فرقی می‌کرد. با آرامش خیال کانال عوض می‌کردیم و یا به فکر آن بودیم، که اگر نبودند این مردم نازنین کارهای ساختمانی‌مان را چه می‌کردیم. بله، ما چنین مردمانی هستیم و مگر غیر از این است آن چه امروز درباره بحرین می‌گذرد.

در پایتخت فراموشی را گذاشته بودم بعد سه چهار کتابی که در نوبت انتظار بودند بخوانم. کنجکاوی کشف کتابی تازه، که از عادت‌های ناپسند است، ترغیب‌ام کرد مقدمه آن را بخوانم. خواندن مقدمه همان و تمام کردن کتاب تا نیمه شب همان. دوست ندارم به ضعف‌های آزار دهنده کتاب اشاره‌ای بکنم، که دوستان بیش و کم زحمت آن را کشیده‌اند. در میان روایت جعفریان از خودش، از سریال‌اش، از شهرت‌اش در افغانستان، و از هزاران واقعه به درد نخور و بی‌مزه‌ی دیگر، چهره پایتخت فراموش شده را می‌توان دید. چهره احمد شاه مسعود را هم. تراژدی را هم.   

پ.ن 1: محمد حسین جعفریان را با مرد مرده‌اش دوست می‌داشتم. در پایتخت فراموشی در شأن ایشان نیست.

پ.ن2: خدایش بیامرزد "احمد افغانی" را که جزء نجیب ترین مردانی بود که شناختم‌اش. مدتی به خانه ما می‌آمد و  برای جنگ با طالبان به افغانستان رفت و ...

علی شیروانی

در پایتخت فراموشی

نویسنده: محمدحسین جعفریان

انتشارات سوره مهر

246 صفحه

کتاب، یادداشت‌های اولین سفر محمد حسین جعفریان به افغانستان بعد از پایان یافتن جنگ در این کشور است. بهروز افخمی هم در این سفر او را همراهی می‌کرده است.

توصیف کتاب را قبلاً از امید مهدی نژاد شنیده بودم. آقای مهدی نژاد گفته بود که کار ویراستاری کتاب را بر عهده گرفته است. اشاره به مشکلات کتاب را از همین جا  آغاز می‌کنم. کتاب چه از لحاظ ویراستاری و چه از لحاظ نمونه خوانی در یکی از پایین ترین سطوح قراردارد. عدم هماهنگی در علائم سجاوندی -معادل فارسی جملات افغانی گاهی در پرانتز گذاشته شده گاهی در کروشه- فقدان یکدستی املای کلمات -پاچیرو، پاجرو- و غلط‌های فاحش املایی و نگارشی کتاب کار را برایم به جایی رساند که یقیین کردم حتماً اشتباه اساسی‌ای در انتخاب نسخه‌ی نهایی کتاب برای چاپ پیش آمده است. وگرنه این اشکالات چیزی نیست که از چشم امید مهدی نژاد پوشیده مانده باشد.

کتاب اما از لحاظ درونمایه نیز مشکلی عمده دارد، جعفریان از ابتدا تا انتهای آن مدام بر حضورش از 16 سالگی در افغانستان، شناخت عمیق از جغرافیا و فرهنگ آن خطه و از دست دادن پایش در کوهستان ‌های این کشور تاکید می‌کند. این تکرار از یک سوم ابتدایی به بعد کاملاً در ذوق من ‌زد. موضع جعفریان را می‌توان همدلانه درک کرد و بر آن صحه گذاشت -نبود گوش شنوا برای حرف‌های او در مورد این کشور، بی دقتی‌های مدیریتی ایران در خصوص افغانستان چه در بعد فرهنگی و چه در بعد سیاسی، جولان دادن افراد سطحی در خصوص ارائه‌ی تصویری از افغانستان و ...- اما به هرحال کتاب با این اشاره‌های پی در پی او به خودش رنگ و بوی بدی پیدا کرده.

جعفریان در خصوص افراد حاضر در این سفر نیز با صراحتی تعجب برانگیز صحبت می کند. جالب است بدانید پیام فضلی‌نژاد[1] هم در این سفر همراه وی بوده است و بنا به یادداشت‌های جعفریان کارهای محیرالعقولی از او سر زده است. مثلاً در کابل خود را جعفریان و کارگردان مستند حماسه ناتمام -در مورد احمد شاه مسعود- معرفی می کرده و تاکسی و شام و نهار مجانی نصیبش می شده است! جعفریان در جایی می گوید «باید فکری برای ادب کردن این بچه بکنم!»

کتاب از آنجا که از یادداشت‌های مختص به سفر او برای اولین مراسم بزرگداشت احمد شاه مسعود تشکیل شده است. فاقد ارائه‌ی اطلاعات مقدماتی فرهنگی-سیاسی-جغرافیایی-تاریخی در خصوص افغانستان و حتی احمد شاه مسعود است.

جعفریان در انتهای کتاب یکی از علل نگارش این سفرنامه را ناراحتی‌اش از شکل گرفتن نظر مردم ایران در خصوص افغانستان با نوشته‌های امثال حسین دهباشی[2] و مخملباف عنوان کرده. افرادی که بیش از چند روز در افغانستان نبوده اند اما ادعایی بیش از این دارند. همراهی با جعفریان در این زمینه دو شرط لازم دارد. کتاب نایاب دهباشی در مورد افغانستان را بخوانیم و کتابی جامع در خصوص افغانستان به قلم جعفریان منتشر شود.



[1] {} روزنامه نگاری است که فعالیت را ابتدا در روزنامه‌های اصلاح طلب آغاز کرد اما هم اکنون پژوهشگر موسسه کیهان است.

[2] {} مستند ساز و پژوهشگر تاریخ 

چهل نامه كوتاه به همسرم

 

من هرگز ،ضرورت اندوه را انكار نمي كنم؛چرا كه مي دانم هيچ چيز مثل اندوه،روح را تصفيه نمي‌كند و الماس عاطفه را صيقل نمي‌دهد؛اما ميدان دادن به آن را نيز هرگز نمي پذيرم؛چرا كه غم،حريص است و بيشتر‌خواه و مرزناپذير، طاغي و سركش و بدلگام.(ص 14)

چهل نامه‌ي كوتاه را اول بار قبل از ازدواج به دست گرفتم و دوبار مطالعه كردم، اما خواندن بعد از ازدواجش لطف ديگري داشت. نادر ابراهيمي در اين كتاب ، مثل يك جوان عاشق‌پيشه و پرعاطفه ، نامه نگاري هايي با همسرش انجام داده و به قول خودش در باب خرده و كلان مسائلي كه زندگي‌شان داشته صحبت كرده  است.

راستش بيشتر نامه هاي اين كتاب براي اون دسته از زوج هايي مفيده كه عاطفه نقش پر‌ رنگي در زندگيشون داره و بالتبع چون اين دسته از زوج ها مثل هر انسان عاطفي ديگه اي در معرض غم قرار دارند، نادر ابراهيمي هم سعي كرده با باز تعريف مفهوم خوشبختي و راههايي براي تدوام حس خوشبختي در طول زندگي، همسرش را از افتادن به دام غم نجات بده كه الحق در اين هدف موفق بوده .

اينجوري بگم كه قطار نامه‌ها روي ريل غم و خوشبختي حركت مي كنه.