شاعران در زمانه عسرت

نشر پرسش، 1390

 144صفحه

«شاعران در زمانه‌ي عسرت» دوباره در دسترس علاقمندان است، همراه با حذفي برخي قسمتها؛ بدون آنكه در لحن و ادبيات نوشته بازنگري شده باشد. لحن كتاب حال و هواي جواني دكتر داوري را دارد؛ لحني كه برخلاف نوشته هاي امروزي اش با مخالفت ها و تعابير احساسي و روحيه انتقادي و صراحت كلام زيادي همراه است (اين لحن در كتابهاي قديمي تجديد چاپ شده مانند «انقلاب اسلامي و وضع كنوني عالم» كاملا هويداست). اين كتاب بعدها با مقالاتي كه داوري در فصلنامه نامه فرهنگ درباب زبان و ادبيات (شماره39)، ادبيات و نقدادبي (شماه38) و هنر و ويتگنشتاين و چامسكي (شماره 50) نوشت تكميل شد و به تفصيل رسيد. اكنون داوري در كلماتش حساسيت بيشتري دارد و صراحت لهجه اش مانند گذشته نيست. مثلاً او در مورد اينكه گفته غرب نفسانيت است بارها اظهارپشيماني كرده چون اين تعبير صريح را موجب سوء تفاهم دانسته است و خوانندگان آثارش بين نفسانيت در روانشناسي با نفسانيت فلسفي تفاوتي نگذاشته اند. در كتاب «شاعران در زمانه عسرت» بارها بحث نفسانيت مطرح شده است و البته داوري عادت ندارد كتابهاي قديمي اش را بر حسب نظرگاه جديدش بازنويسي كند. جالب است که دکتر داوری مخالف چاپ مجدد این کتاب بوده اما از انتشار آن ممانعت نیز نکرده است!

براي نوشتن اين متن به سراغ يادداشت هايم از چاپ دوم كتاب رفتم و در حين مطالعه چاپ سوم احساس كردم بسياري نكات از متن حذف شده اند. با اين وجود كتاب فعلي هنوز هم حاوي نكات خوبي براي درك شعر و زبان دارد.

به نظر داوري اصل در اين كتاب همان فصل سوم(حافظ و نحوه تلقي ما نسبت به زبان اشارت او) است و بقيه مطالب مقدمه و حاشيه است (ص 10). در چاپ گذشته زيرعنوان كتاب همين عنوان فصل سوم آمده بود كه نشان از اصالت اين بحث در كل نوشته هاي كتاب داشت. درك «زبان اشارت حافظ» سبب مي شود كه ماهيت زبان را بفهميم. مضمون اصلي كتاب درباره تفكيك زبان اشارت از زبان عبارت است. اين تفكيك كه برگرفته از اشعار حافظ است مي تواند معني اين جمله كه «زبان خانه وجود است» را روشن كند. داوري حافظ پ‍ژوهي ها و نقد ادبي را حجاب فهم حافظ مي داند و مي گويد مردم عامي حافظ را بهتر مي فهمند. به نظرم راز چنين قضاوتي به درك ماهيت زبان وابسته است. زبان با پژوهش و نقادي (كه همان زبان عبارت است) در حجاب فرو مي رود بلكه با حضور در محضر حقيقت و از طريق اشارت هاست كه فهم ما شروع مي شود. زبان همزباني است و مردم از ازل همزبان بوده اند.

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد  /  دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود

آيا اين بيت يك غلو شاعرانه است يا ديدگاه حافظ را كه سخنش سخن ازلي است بيان مي كند؟ حافظ پژوهان در اين مورد چه بايد بگويند؟ به گمان داوري اين از معدود ابياتي است كه حافظ در آنها متعرض ماهيت شعر شده است (ص84).

براي من طلب براي فهم ماهيت زبان بسيار جذاب بود و البته به همان اندازه دشوار. از نوشته هاي داوري مي توان اينگونه برداشت كرد كه زبان تنها وسيله تفهيم و تفاهم نيست و اساسا زبان وسيله اي دردست ما نيست بلكه با با زبان خود را مي يابيم! ماهيت حقيقي زبان همزباني است. بلكه وجود بشر همزباني است و بشر با زبان و در زبان مقام و وضع خود را مي فهمد. ماهيت زبان در زمانه عسرت گم شده است و اكنون حرافي و لفاظي جاي شعر و هنر حقيقي را گرفته است. وجود بشر همزباني است يعني بشر از همان آغاز در يك نسبت و تعلق درافتاده است. به تعبير دقيق تر : در يك تلقي بشر با خود هيچ نياورده و لوحي پاك و نانوشته است و تعينش اين است كه مي آموزد. در  تلقي ديگر بشر از ابتدا آينه و جلوه گاه وجود بوده و از ابتدا كه به وجود آمده ربط و ارتباطي بي تكيف و بي قياس با آن اصل و آغاز خويش داشته است و عين ربط است.  با تلقي دوم است كه ما   بشر را عين همزباني می دانيم.

در اين همزباني ( و در برخي تعابير داوري؛ همداستاني) بشر از عادتها، ظواهر و از عبارتها گذر مي كند. به تعبير دقيق تر بشر قبل از همه اينها همزبان بوده است. حافظ از شريعت و بهشت و عمل گذر مي كند. اين نشاني بي توجهي به شريعت نيست بلكه شاعر سخنگوي وجود است. داوري درباره معناي رندي به تفصيل نوشته است. رندي اساساً با اخلاق و بداخلاقي فرق دارد. رند عالم سوز است و اهل تدبير و تأمل نيست. او از اخلاق و بداخلاقي گذر مي كند.

رندعالم سوز را با مصلحت بيني چه كار / كار ملك است آنچه تدبير و تأمل بايدش

فصل مربوط به «سعدي ،شاعر اخلاق» در چاپ جديد حذف شده است. ناشر در اين مورد توضيحي نداده است اما اين فصل مؤخره خوبي بر كتاب مي توانست باشد. كسي كه كتاب را خوانده  و فهميده مي داند كه اخلاقي بودن درنزد حافظ در وصف كساني است نتوانسته اند در عالم مهر و وفا و در فراسوي نيك و بد  سير كنند. وقتي مي شنويم كه سعدي شاعر اخلاق است هم مدحش كرده ايم و هم تمناي گذر از او را داشته ايم. اخلاقي بودن در اينجا به معني وجود كلمات مؤدبانه و با نزاكت نيست (بلكه در اشعار سعدي گاه تعابير بي ادبانه اي هم ديده شده است). اخلاقي بودن يعني توسل به دستورالعمل ها و تدابير براي خرمي و گشايش مردمان. اما رند را با اينها چه كار؟ داوري مي گويد سعدي در غزل هم اهل اخلاق است. اما حافظ از نام و ننگ گذر كرده است. البته داوري اين را هم مي گويد كه در سعدي مقدمه گذشت از نام و ننگ هست اما او به ساحت خود باز مي گردد؛ پايان بوستان سعدي تسليم و قبول قهر و غلبه خداوندي و آغاز ورود به آفاق خلت و معرفت است. اين چيزي است كه در نزد حافظ به اوج رسيده است.  

-------------

سيد احمد فرديد سال1358 در اظهار نظري عجيب در دانشگاه تهران درباره كتاب شاگردبزرگش كه سال 1350 به چاپ  رسيده بود مي گويد: برخي از استادان گروه فلسفه سابق با فراماسونها هم سنخ اند. اينها همواره تابع اسم كل اند، اسم خودبنيادي و نفس اماره انساني. مي آيند كتابي به نام شاعران در زمان عسرت مي نويسند بدون اينكه حقيقت آن را بفهمند (ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان، ص278).

عجيب بودن اين سخنان به اين دليل است كه داوري جزو شاگردان اصلي و وفادار و نزديك فرديد است و بلكه بزرگترين شاگرد او. عجيب تر اينكه داوري ياددشت هاي اين كتاب را قبل از چاپ به نظر استادش رسانده است و او تذكراتي داده و اشاراتي كرده كه داوري در حد استطاعت ترتيب اثر داده و ناگزير مطلب را دوباره نوشته است (ص9). با اين اوصاف چه شده است كه پس از 8سال فرديد اينگونه شاگرد و كتابش را زير سوال مي برد؟! آيا نظر استاد تغيير كرده بود؟ آيا اين موضع گيري اعتبار كتاب را زير سوال مي برد؟ يا شايد مسئله اين بوده كه در يك سخنراني عصبانيتي موقتي بروز كرده ولي تقدير اين شده در تاريخ و اذهان بماند؟ شايد هم بهتر است بگوييم فرديد آدمي بود كه به همه انتقاد مي كرد و هيچ كس از قهر او در امان نبود! داوري خودش جوابي به اين مسئله نداده است. با اين حال اين مسائل چيزي از ارزشهاي كتاب شاعران در زمانه عسرت كم نمي كند. كتابي كه در زمان خود – مثل شاعران بزرگ- پيشتاز بود و سخن نو آورد؛ هر چند با وجود گذشت 40سال هنوز هم عمق پيام آن برای همه خوانندگانش درك نشده باشد.

رضا كريمي +

درباره‌ي تعليم و تربيت در ايران

 

رضا داوري اردكاني

انتشارات سخن

سال نشر1390، تعداد صفحات 320 صفحه

"درباره‌ي تعليم و تربيت در ايران" از مجموعه آثار دكتر داوري اردكاني است كه اخيرا توسط انتشارات سخن منتشرشده‌است.

"عقل و زمانه"، "فارابي فيلسوف فرهنگ"، "فلسفه معاصر ايران"، "نگاهي نو به سياست و فرهنگ" و "فلسفه در دادگاه ایدئولوژی" از جمله ديگر آثار ایشان هستند كه انتشارات سخن آنها را منتشر كرده است.

تصوير پشت جلد كتاب را از اينجا ببينيد كه خلاصه‌اي از يكي از فرازهاي مهم مباحث كتاب را در بردارد. +

درباره‌ي تعليم و تربيت در ايران شامل يك مقدمه و شش نوشتار با عناوين "انقلاب در آموزش و پرورش"،‌ "آموزش و فرهنگ"، "آسيب‌شناسي تربيت ديني"، "فرهنگ و تعليم و تربيت"،"مصاحبه‌اي درباره‌ي آموزش و پرورش" و "فلسفه و تربيت" است. اما بدليل بي‌دقتي ناشر در فهرست، عنوان "فلسفه و تربيت" نيآمده است. +

از جمله موارد ديگر بي دقتي ناشر اينست كه مرجع و تاريخ انتشار نوشته‌هاي گردآوري شده مشخص نيست. هرچند كه خواننده مثلا بايد حدس بزند كه احتمالا مصاحبه‌ي منتشره تحت عنوان آسيب‌شناسي تربيت ديني با يك جائي مثل نشريه رشد تربيت ديني و امثال آن است و تاريخ آن هم احتمالا قديمي است. (صفحات 90 و 91 را از اينجا مشاهده كنيد +)

از بين مطالب كتاب، "مصاحبه‌اي درباره‌ي آموزش و پرورش" از بهترين قسمت‌هاي كتاب است كه پياده‌شده‌ي يك جلسه بين دكتر داوري و گروهي است كه متولي تنظيم سند ملي آموزش و پرورش بوده‌اند. در اينجا صفحات 242 تا 245 را كه از فرازهاي جالب اين فصل است آورده‌ام: + و + .

متأسفانه تاريخ اين جلسه و حتي اسم دقيق گروهي كه مهمان دكتر داوري بوده اند ذكر نشده است اما از فحواي آن به نظر مي‌رسد كه مربوط به همين اواخر باشد. دكتر داوري در ابتداي اين جلسه مي‌گويد:

"چنان‌كه مي‌دانيد من در بسياري از شوراها كه عضويت دارم معمولا كمتر سخن مي‌گويم و اين دو وجه دارد؛ يكي اين‌كه فكر مي‌كنم حرف من يا مهم است يا مهم نيست و به درد مي‌خورد يا نمي‌خورد. اگر به درد نمي‌خورد چرا آدم وقت خود و ديگران را تلف كند. اگر هم به درد مي‌خورد حساب مي‌كنم كه آيا به آن گوش مي‌دهند و توجه مي‌كنند يا نمي‌كنند. اگر حدس بزنم كه كسي گوش نمي‌دهد به خود مي‌گويم نگفتنش بهتر از گفتن است. اين است كه من در شوارها تقريبا ساكتم يعني ده سالي است كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي و شوراهاي ديگري كه هستم و عددش هم كم نيست به ندرت سخن گفته‌ام...من در آخر عمر اگر نگويم ضد شورا و جلسه شده‌ام معتقدم كه بايد كمتر حرف بزنيم و بيشتر بيانديشيم."

به بي‌دقتي‌هاي ناشر بايد اين را اضافه كرد كه كتاب فاقد نمايه‌سازي است.

از جمله موارد حيرت انگيز ديگر در اين كتاب 320 صفحه‌اي اينست كه با وجود اين كه  فهرست منابع، نمايه و فهرست مطالب درست و درمان ندارد ولي 70 صفحه پاياني آن يعني حدود يك‌پنجم كتاب به كارنامه نشر سخن اختصاص دارد! و خواننده بايد براي هرصفحه حدود چهل تومان و در مجموع 12500 تومان ناقابل بابت اين كتاب بپردازد.

به هرحال بنده در مجموع از انتشار اين آثار دكتر داوري در انتشارات سخن با اين بي‌دقتي‌ها و وضعيت اسفناك كتابسازي متأسف هستم و فقط مي‌توانم بگويم ناشر دقت كن!

پي نوشت: "درباره چاپ يك كتاب خوب"،‌يادداشت محمد رنجبر در روزنامه شرق در مورد چاپ كتاب فلسفه در دادگاه ايدئولوژي +

سایکو سیبرنتیک

روانشناسی خلاقیت

نویسنده: ماکسول مالتز

مترجم: مهدی قراچه داغی

ناشر: انتشارات شباهنگ

چاپ پنجم پاییز 74

7500 ریال

چون بحث این شماره‌ی مجله[1] «خلاقیت و فرهنگ» است، همکارانم کتاب سایکو سیبرنتیک را خریده بودند که ببینند چه فایده‌هایی از آن می‌توانند ببرند و حداقل آن را معرفی کنند. حسن این قبیل کتاب‌ها این است که مثل روزنامه است و معمولاً بدون تکلف و با رغبت آن را می‌خوانند و از خواندن آن کمتر خسته می‌شوند. من هم که کتاب را دیدم، باز کردم و ورق زدم و صد صفحه‌ای از آن را خواندم. اول به یاد جوانی و اوقاتی افتادم که کتاب‌های امثال دیل کارنگی و لرد آویبوری (در آغوش خوشبختی – در جستجوی خوشبختی) را می‌خواندم. فکر کردم جِدّ آن آثار از این روانشناسی خلاقیت خیلی بیشتر است ولی من آن کتاب‌ها را در آغاز جوانی خوانده‌ام و معلوم نیست که اگر اکنون دوباره آنها را می‌خواندم چه نظر داشتم. ولی من حالا دیگر کتاب «در جستجوی خوشبختی» را نمی‌خوانم و اگر شغل مجله نویسی ایجاب نکرده بود، روانشناسی خلاقیت را هم نمی‌خواندم. من این کتاب را خواندم که ببینم آیا اسم با مسمّی مناسبتی دارد و چیزی در باب ابداع (من الفاظی مثل خلاقیت را دوست نمی‌دارم و در آن غلو، اغراق و افراط می بینم زیرا خالق و خلاق صفت بشر نیست) در آن آمده است؟ در کتاب چیزی در باب خلاقیت نیامده است. الّا آنکه در فهرستِ عنوان، فصل سوم قدرت خلاقیت است اما در کتاب قدرت فعالیت نوشته شده است و وقتی فصل  را می‌خوانید نمی‌فهمید که کدام عنوان مناسب یا مناسب‌تر است. نویسنده که جراح پلاستیک است، درصدد القای روحیه‌ی کار و خوش بینی به خواننده است و از اینجا و آنجا از زبان مشاهیر سفارش می‌کند که هدف داشته باشند و برای رسیدن به آن بکوشند و ... و قصه و خاطره می‌گوید.

من در جوانی کتاب‌های آویبوری و دیل کارنگی را برای غلبه بر یأس و حتی برای تفنن و کشتن وقت بیکاری نمی‌خواندم بلکه آن کتاب‌ها جزئی از ادبیات مُد زمانه بود. در باب ادبیات مُد حکم سخت نمی‌توان صادر کرد. به هرحال امروز کتاب سایکو سیبرنتیک با آنکه پنج بار[2] چاپ شده است برای خواننده معلوم نیست که در چه سالی برای اولین بار چاپ شده است[3] ولی قاعدتاً نباید مدت زیادی از آن گذشته باشد. متأسفانه اسم و عنوان اصلی کتاب و سال و محل انتشار آن معلوم نیست و اگر نویسنده در جای جای نوشته شغل خود را نمی گفت، ما هیچ نمی‌دانستیم کیست و کتاب خود را کِی و کجا نوشته است. نویسنده بسیار سعی دارد که به خوانندگان یادآوری کند که او جراح پلاستیک است و چین و چروک‌های ظاهر را با جراحی از میان می برد و ظاهراً با نوشتن کتاب درصدد از میان بردن چین و چروک‌های درون مردمان است. مع هذا در کتاب تقریباً هیچ مطلب مهمی وجود ندارد حتی رمانتیسیسم اخلاقی دیل کارنگی و آویبوری هم در آن نیست. در کتاب‌های این دو نویسنده بعضی اطلاعات تاریخی و ظرایف ادبی وجود دارد ولی ظاهراً آقای ماکسول مالتز نویسنده کتاب سایکو سیبرنتیک فرصت و ذوق کتاب خواندن نداشته است.

کسی ممکن است بگوید این قبیل مطالب سرگرم کننده است و با آن می‌توان وقت را کشت و با تسلایی که می‌دهد بعضی ناملایمات را تحمل کرد. شاید چنین باشد اما بعضی کتاب‌ها که برای کشتن وقت خوانده می‌شود، وجود آدمی را از ابتذال پر می‌کند، مردم را در غفلت فرو بردن و به ابتذال فرا خواندن در تهذیب باطن آنان هیچ اثری ندارد و در مآل امر، وضع را از آنچه هست بدتر می‌کند.

در مورد ترجمه چیزی نمی‌گویم. کتابی که در دست من است نسخه‌ای از چاپ پنجم است. پشت جلد آن نوشته شده است: سایکو سیبرنتیک، روانشناسی خلاقیت، اما از فحوای بعضی عبارات بر می‌آید که سایکو سیبرنتیک غیر از این کتاب است چنانکه در صفحه‌ی 52 می‌خوانیم که: «نامه‌ی دو خانمی بود که کتاب سایکو سیبرنتیک مرا خوانده...» پس این کتاب نباید سایکو سیبرنتیک باشد ولی اینها اهمیت ندارد. اصلاً در ترجمه و نام گذاری این کتاب‌ها دقت، لازم نیست. فقط باید عنوان تبلیغاتی باشد مع هذا انکار نمی‌توان کرد که نوشتن این قبیل آثار از عهده‌ی همه کس بر نمی‌آید و اگر گروه‌های زیادی هم آنها را بخوانند برایشان بأسی نیست. ولی اگر این آثار نوشته نمی‌شد مایه‌ی نقص ادبیات جهانی نبود و چه خوب بود که خوانندگان نیاز به خواندن چنین کتاب‌هایی نداشتند.

 

رضا داوری اردکانی

 

---------------------------------

(تمام پی‌نوشت‌ها از آیت معروفی)

1- شماره‌ی 22/ تابستان 75

2- در سال 88 دهمین نوبت چاپ کتاب سپری شده است.

3- براساس اطلاعات کتاب‌خانه‌ی ملی در سال 1368 برای اولین بار چاپ شده است.

اعتراف من

 

لئو تولستوی

ترجمه سعید فیروزآبادی

انتشارات جامی

 

آیت که مطلب مربوط به کتاب مرگ ایوان ایلیچ تولستوی + را نوشت، تحریک شدم که مطالعات در زمینه ادبیات روسیه را از سر بگیرم. اونجا نوشته بود که این کتاب مربوط به اواخر دوران نویسندگی و در حقیقت دوران پختگی فکری اوست. قضیه را بیشتر پیگیری کردم و کتاب کوچکی در زمینه زندگی و آثار تولستوی خواندم که بر اساس مطالب اون بدست آوردم که ترتیب نوشتن آثار مهم تولستوی از این قرار بوده: +

در اون کتاب ( لئو تالستوی، پاتریشا کاردن، ترجمه شهرنوش پارسی پور، انتشارات ماهی، 1389، قطع جیبی، 91 صفحه) اینجور دستگیرم شد که کتاب اعتراف تولستوی هم از بابت این که بعد از شاهکارهای ادبی اش یعنی جنگ و صلح و آناکارنینا نوشته شده و این که سیر روحی، دغدغه ها و تفکرات او در دوران زندگی را به قلم خودش بیان می کند کتاب با اهمیتی است.

خلاصه اینجوری شد که رفتم سراع کتاب که حدود 170 صفحه داره.

یکی از نکات واقعا عجیب این کتاب و کتاب های دیگه ای که البته بیشتر در سالهای قبل تر در کشور ما بصورت ترجمه منتشر شدند اینه که معلوم نیست زبان اصلی کتاب چی بوده و مترجم از روی کدوم نسخه و از چه زبانی ترجمه کرده. از مثال هائی مانند ترجمه های ذبیح الله منصوری بگیر تا کتاب خاطرات مستر همفر؛و نمی دانم واقعا الآن هم در اداره کتاب وزارت ارشاد این جور مسائل بررسی می شود که مترجم واقعا ترجمه کرده؟ از چه زبانی ترجمه کرده؟درست ترجمه کرده؟ و .... یا این که فقط متن فارسی جلوی رویشان بررسی می شود. بگذریم.

خواستم بگویم علیرغم این که کتاب ترجمه روان و یکدستی دارد در مقدمه آن هم چیزی در مورد این که زبان اصلی این کتاب چیست و از کدام نسخه ترجمه شده است پیدا نمی کنید. (در جستجوهای اینترنتی متوجه شدم که مترجم از زبان آلمانی به فارسی ترجمه کرده است. +)

به نظر من در مورد آثار کلاسیک این که از زبان اصلی به زبان ما ترجمه بشوند اهمیت دارد. در همین آثار روسی خیلی جاها می بینیم که شخصیت های روشنفکر داستان ها از اصطلاحات فرانسوی استفاده می کنند. انگار که کلمات و زبان فرانسوی روح خاص خود را دارد که زبان روسی فاقد آنست. خلاصه این که وقتی آثار کلاسیک فی المثل از روسی به فرانسه یا انگلیسی ترجمه می شوند و بعد از فرانسه و انگلیسی به فارسی ترجمه می شوند به نظر من که دیگر بدرد نمی خورد. چون معلوم نیست که روح اصلی کتاب حفظ شده باشد.

از این حواشی که بگذریم کتاب شامل دوقسمته. قسمت اول(حدود 65 صفحه) یادداشت های ماکسیم گورکی درباره ی تولوستوی است و قسمت دوم (حدود 100 صفحه) شامل متن کتاب اعتراف من تولستوی است.

یادداشتهای ماکسیم گورکی 50 یادداشت کوتاه است که شامل خاطرات، سخنان و مجموعه آموزه هائی است که ماکسیم گورکی در محضر تولستوی به آنها رسیده است.

از مجموعه این یادداشت ها می شود فهمید که تولستوی جایگاه بلند و بی بدیلی در بین نویسندگان روس داشته است. او قلندروار و بی محابا کارهای ضعیف ماکسیم گورکی را نقد می کند و به او نصیحت می کند که به خواندن تعالیم بودا بپردازد. نسبت به چخوف دیدی مهربانانه دارد و می گوید که او را مانند فرزندش دوست دارد. در مورد داستایفسکی می گوید " خیلی چیزها را احساس می کرد اما فکرش بد بود. آدمی بود اهل سوء ظن، خودخواه، بدخلق و بد بخت. شگفت آور است که آثار او را این قدر می خوانند. نمی فهمم چرا."

لحن مریدانه ماکسیم گورکی نسبت به تولستوی من را یاد لحن محمود گلابدره ای در مورد جلال می انداخت!

متن کتاب سیر تحولات روحی و رفت و آمدهای او بین کفر و ایمان را نشان می دهد. همان دوگانگی که در روح قومی ملت روس قابل مشاهده است. یکجا مؤمن می شود یکجا زندگی برایش پوچ می شود و می خواهد خودکشی کند در یک مقطع اهل کلیسا می شود.... و آخر هم به خواننده وعده می دهد که جمع بندی نهائی اش را در کتاب بعدی او " ایمان من نهفته در چیست؟" (1883م) دنبال کند.

 

پی نوشت:

1ـ برای خوانندگانی که هنوز این مطلب را نخوانده اند و برای ثبت در وبلاگ، می گذارم. مقدمه ای بر روسیه شناسی دکتر داوری اردکانی +

2ـ تولستوی سه سال پس از نگارش کتاب یادداشتی بر آن می نویسد که شامل خوابی جالب و قابل تأمل است. خوابی که خود آن را چکیده ای از تجربیات روحی اش می داند. به نظر من اگر آن را بخوانید با این فرصت کم عمر، به جز بعضی نکات ریز منطوی در کتاب، چیزی از متن کتاب را از دست نداده اید. به همین خاطر آن را هم می گذارم اینجا +

کتابشناسی دکتر رضا داوری اردکانی

در جایی نوشته بودم:

«اگر یادتون باشه چند سال پیش مجلس بزرگداشتی برای دکتر داوری برگزار شد در انجمن حکمت با عنوان «فیلسوف فرهنگ» در اون مجلس جشن‌نامه‌ی دکتر هم به صورت کتاب به فروش می‌رسید. حُسنی که خریدن اون جشن نامه برای من داشت به خاطر ضمیمه‌ی فهرست آثار دکتر داوری بود که در انتهای کتاب قرار تعبیه شده بود. من گه گاه با ورق زدن مجله‌ی نامه‌ی فرهنگ به مطالبی بر میخوردم که بدون اسم یا با اسم تابلویی! بود و خب حدس می زدم که مطلب متعلق به دکتر باشه .اون کتاب سند معتبری بود برای حدسیات من!»

و حالا آقای اشک شیرین گردآوری کننده‌ی آن ضمیمه، حاصل کارش را به صورت یک کتاب مجزا منتشر کرده است.

 چهارشنبه که نهاد رفته بودم، به مناسبتی دنبال کتاب «سینما و افق‌های آینده»[1] می‌گشتم که در قفسه‌ی خودسپاریِ[2] مجید خدابخش چشمم خورد به این کتاب و چون حدس می زدم که مجیدِ عزیز این کتاب را برای من! گذاشته باشد کنار، نامردی نکردم و برای عدم ردِ الاحسان! هم که شده کتاب را بی سر و صدا سُر دادم توی کیفم!

کتاب شهریور 90 چاپ شده است و به مراتب از ضمیمه‌ی جشن نامه‌ی فیلسوف فرهنگ کامل‌تر است. و خوب صد البته حاوی نکات تعجب برانگیز بیشتری. اولینش هم خود آقای سید ابراهیم اشک شیرن است که باید در اولین فرصت باب آشنایی با ایشان را باز کنم. حقاً که کار کارستانی انجام داده اند و اگر نبود تعلق خاطر ایشان به دکتر، انجام این پژوهش با گستردگی ای که آثار دکتر داوری در بر دارد کاری طاقت سوز بود.

به کتاب در نسبت با آن ضمیمه بخش مهم راهنمایی پایان نامه‌های دوره‌ی دکتری و ارشد نیز اضافه شده است. جالب است بدانید که علی اصغر مصلح، محمود خاتمی، عبدالله نصری، انشاء الله رحمتی، شهرام پازوکی، رضا سلیمان حشمت، میر عبدالحسین نقیب زاده، موسی نجفی، محمد رضا ریخته گران، محمد صافیان اصفهانی تعدادی از مشهورترین افرادی هستند که راهنمایی رساله‌ی دکتری آنها بر عهده‌ی دکتر داوری بوده است. خودتان حساب پایان نامه‌های دوره‌ی ارشد را بکنید. از مجموعه پایان نامه‌های ارشد دو عنوان «سیر آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدید» از رضا رنجبر و «داستایفسکی و نیهیلیسم روسی» از سید عماد حسینی که البته خبر شروع کار تحقیقی‌اش را پیش از این از خود این دو بزرگوار شنیده بودم چشمم را گرفت.

در بخش ترجمه‌های دکتر نیز مقاله‌ی «تفکر هندی و علم غربی» اثر داریوش شایگان برایم جدید و جالب بود. پیش از این نمی‌دانستم این فصل از کتاب «بت‌های ذهنی و خاطره‌ی ازلی» ترجمه‌ی دکتر است.

یکی از غرایب زندگی دکتر داوری پرخوانی ایشان و اهتمام شخصی‌شان برای معرفی آثار سودمند است. کوتاه و فقط برای اشاره می‌توان به 71 عنوان معرفی کتاب ایشان اشاره کرد. همین جا بگویم که قصد دارم به امید خدا برخی از این معرفی‌ها را در همین وبلاگ و به صورت یادداشت مهمان درج کنم. تا هم دست‌رسی به آنها برای دیگران میسر شود و هم وبلاگ ما به نوشته‌های ایشان مزین گردد.

در آخر این را بگویم که وقتی این کتاب‌شناسی 200 صفحه‌ای را مرور می‌کنید به گستردگی و عمق اثر دکتر داوری بر روی چندین نسل از دانشمندان ایرانی پی می‌برید اثری که به زعم یکی از نویسندگان معاصر بی شباهت به اثر ماه بر جذر و مد دریا نیست. دریای فکر ایران معاصر، بی شک در عمیق‌ترین وجه ممکن تحت تاثیر اوست.

کتاب حاضر در213 صفحه، به تعداد 1000 نسخه، به قیمت 4500 تومان، با حمایت مؤسسه‌ی آموزش شهر و توسط نشر سهره در شهریور 1390 منتشر شده است.

 

------------------------------------------------------

[1] شاید بعداً درباره‌اش نوشتم

[2] اصطلاحیه که برای تیم کارشناسی نهاد کاملاً! آشناست

زبان خانه وجود

 

گفتگوی هیدگر با یک ژاپنی

ترجمه: جهانبخش ناصر

مقدمه: رضا داوری اردکانی

114 صفحه

جلد دوازدهم آثار مارتین هایدگر مجموعه بحثهای او در رابطه با زبان است که همگی مربوط به 1950 به بعد می شود. دوره اخیر تفکر هایدگر را باید تفکر از زبان و سخن دانست. کتابی که با عنوان "زبان خانه وجود" توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده است ترجمه قسمتِ "گفتگو راجع به زبان میان یک ژاپنی و یکی از اهل پرسش" از جلد مربوطه است. البته باید گفت که این گفتگو واقعا اتفاق نیفتاده است و سخن های هر دو طرف گفتگو یعنی هایدگر و "تومیو تسوکا" ، توسط خود هایدگر نوشته است.

توضیحات پیرامون ترجمه ی خوب کتاب و همچنین پیرامون جهانبخش ناصر که به تعبیر دکتر داوری نشان جان و زبانش با این ترجمه است را می توانید در مقدمه کتاب بخوانید.

من تنها می خواهم به یک نکته از این کتاب با توجه به مباحثی که اخیرا در جامعه مطرح شد اشاره کنم. ابتدا قسمتی از این گفتگو را بخوانیم:

هایدگر: ... در منشا پیدایی و پدیدار شدن، آن امری به انسان روی می نماید که در آن دوگانگی وجود و موجودات نهان است

تومیو توسکا: هر چند این دوگانگی بما هو هو نهان است، پیغامی از آن به انسان رسیده است.

هیدگر: انسان از آن جهت که انسان است نیوشای این پیغام است.

تومیو توسکا: آدمی می شنود. بی آنکه توجه کند که نیوشای این پیغام است.

....

هیدگر: آدمی پیکی است که مدام حامل آن پیغام است، پیغامی که با او از تجلی آن دوگانگی سخن می گوید (ص78)

پس هایدگر انسان را تا آنجا انسان و متفکر می داند که نیوشا و حامل آن پیغامی باشد که با او از تجلی دوگانگی وجود و موجود سخن می گوید و آدمی این پیغام را مدام حمل می کند و این پیغام در منشا پدیدار شدن نهان است. با هر بار پدیدار شدن پیغامی از دوگانگی وجود و موجود به انسان می رسد و حدود انسان بودن انسان را مشخص می کند.

در بحث هایی که اخیرا در رابطه با فلسفه در رسانه ها در گرفت عزیزی به سفرهای چهار گانه ملاصدرا اشاره کرده‌بود و گفته بود فلسفه ملاصدرا قرآنی و ولایی و انقلابی نیست زیرا او سفر چهارم از اسفار چهارگانه یعنی آخرین مرحله سیر انسان را سیر بالحق فی الخلق دانسته است. این سفر باید سفر به همراه خلق به سوی حق باشد.

او  گله کرده است که چرا این سفر های چهارگانه در نهایت با رسیدن انسانها به خداوند پایان نمی یابد. حال آنکه ملاصدا از آن جهت و تا آنجا اهل تفکر است که در نهایت دوگانگی وجود و موجود را حفظ می کند و نیوشای این پیغام باقی می ماند.

راستی چرا متفکران نمی گذارند که این دو گانگی برداشته شود و انسان ها به عرفان و معنویت و یگانگی برسند؟

در پایان قسمت مربوط دیگری از گفتگو را بخوانیم که به توضیح معنای "زبان، خانه وجود" می پردازد:

تومیو تسوکا: ... ما نباید اصطلاح "خانه وجود" را تشبیهی سرسری انگاریم تا هر کسی بتواند به مدد آن نقشی در آینه اوهام خویش افکند مانند اینکه فرض کند خانه، سرایی است از پیش ساخته و پرداخته در جایی که وجود را در آن مثل چیزی قابل حمل و نقل قرار می دهند.

هیدگر: ضعف این رأی آنگاه آشکار می شود که ما به دو معنی کلمه وجود فکر کنیم که پیش از این یاد کردیم. مراد من از آن اصطلاح، تصور متافیزیکی وجود موجود نبوده است، بلکه ذات وجود و دقیق تر بگویم دوگانگی وجود و موجود و اینکه این دوگانگی در خور تفکر است (ص58).

سید احمد موسوی